اهنگ وعکس وشعر

سه شنبه 86/1/7 :: ساعت 3:11 صبح

بنام خدا

متاسفانه این روزا تلویزیون ما پر شده از فیلمهای بی ارزش غربی که جز سرگرمی کاذب هیچ چیز دیگه ای نداره.
من مجتهد نیستم ولی با توجه به اونچه که از بزرگان شنیدم فکر میکنم که دیدن این فیلمها از نظر شرعی هم مشکل داشته باشه. چرا...؟
ادامه مطلب...

¤ نویسنده:مری علائئ

سه شنبه 86/1/7 :: ساعت 3:11 صبح

بنام خدا

قدیما که شب قدر همراه مادرم به مسجد می رفتم ،
نمی دونم چرا وقتی لامپها رو خاموش می کردن ناخودآگاه خودمو زیر چادرش پنهان می کردم.
نمی دونم از چی می ترسیدم.
از تاریکی یا از اون آدمایی که دور و برم بودن و اصلا کاری به کار من نداشتن.
فقط اینو می دونم که تو اون دوران بهترین و  امن ترین جایی که می شناختم آغوش مادرم بود.
آخه مهربون تر از مادرم که سراغ نداشتم.
درضمن مادرم مثل من از چیزی نمی ترسید.

اما حالا چی؟!
ظاهرا بزرگ شدم و عاقل تر.
ولی نمی دونم چرا اون عادت خوب رو ترک کردم.

با این همه سیاهی و پلیدی که دور و برم می بینم و باید ازشون دوری کنم ،
با اینکه می دونم تو از مادرم هم مهربون تری،
خدایا نمی دونم چرا به آغوش تو پناه نمیارم !
راستی تازه می فهمم که چرا اون وقتا مادرم از هیچ چیز و هیچ کس نمی ترسید.
و تازه می فهمم که منظور مادرم از اون قرآن روی سر گرفتنا چی بود.

مادرم از من عاقل تر بود...


                          


¤ نویسنده:مری علائئ

سه شنبه 86/1/7 :: ساعت 3:11 صبح

بنام خدا

بـــه کــــوچ می سپارمت         
پرنده ای کــــه پشت سر
مـــرا بـــــه خـاطــرات دور          
به خانه سوق می دهی
بـــه کـــوچ می سپـارمت         
عـــــزیـــــز آشیـــانــــه پـر
کــــه در عزیمت عبـــــــور           
نــــــوید شوق می دهی
تــــو را بــــه ساحت بهـار           
بخوان بر آن امیـــــــد زرد
کـــه من بـــه رد پــای گل           
نشانــــ
ه هـــا نهــــاده ام
تو را بــــه جـــــان حنجره            
بخوان بــــــر آن مــزار درد
کــه من بـه انتظار عشق      
هنـــوز جــــان نداده ام...
(مسعود)

                   


¤ نویسنده:مری علائئ

سه شنبه 86/1/7 :: ساعت 3:11 صبح
بنام خدا

فصل پــرواز اومد از راه ، زمستون و ببخـش
گل تنهـــــــایی و پرپر کـن و زندون و ببخش
بگذر از شبای سرد و مـــــه و ابرای سیـــاه
دل بـــه آسمون بده منتظرن دستـــای مـاه
کـــوله بــار خستگیت و دیگــــه بردار و بـــرو
بذا جـــاده هــا بشن مرهم تنهـــــــــایی تو
یخ عاشقی شکسته دل پریشون شده باز
عشق پنهونی تموم ، نوبت بارون شده باز
مشق دلدادگی و واضح و رســـــــوا بنویس
بذا چشم عاشقا باز زیر بارون بشـه خیس
برو سهم باغچـــه ها رو از ستـــاره ها بیـار
منم اینجــا چشم براتم دیگه نزدیکه بهار...
(مسعود)


               

¤ نویسنده:مری علائئ

سه شنبه 86/1/7 :: ساعت 3:11 صبح

بنام خدا

حضرت آقا سید موسی شبیری زنجانی ، از مراجع عظام تقلید و یکی از اونهایی که قراره نایب امام زمان (ع) در زمان غیبت باشه.
چه کسی او را شناخت؟!...
سه شنبــــه است و من هم که در آغاز تعطیلات سال نـو ، فارغ از درس و دانشگاه و هوایی جمکران.صبح راه میفتم  به سمت قم. بعد از اونکه روزم در منزل خاله جان طی می شه ، شب هنگام حرکت می کنم به سمت حرم مقدس خانم فاطمــه معصومه (س). نماز مغرب و عشاء ، زیارت و حرکت بــه سمت مسجد مقدس جمکران. بعد از نمـــاز تحیت مسجد و نماز مخصوص آقا دنبال یه جای مناسب می گردم تا دوباره شانس خودم رو امتحان کنم. شاید این بار بتونم شعری ، ترانه ای  و یا هر مطلب دیگـــه ای راجع به آقا بنویسم. بعد از کلی کش و قوس توی اون شلوغی یه گوشــــه دیـوار رو پیدا کـرده و شروع بـه نوشتن می کنم. اما خب بعد از چند ساعت نوشتن ، آخر سر هم ناراضی از نوشته خود بلند شده و توی حیاط چرخی می زنم. می دونم اینایی کــه نوشتم اون چیزی نیست که لایق آقـــــا باشه.
به شبستان میـرم و دو ساعتی استراحت می کنم. زمان نزدیک اذان صبحه و باید دوباره به حرم خانوم برگردم. تــو حرم سریع وضو گرفته و بـه صف نماز گذاران میرم. نمــاز اول رو حضرت آقـای صلواتی اقامـه می کنند. یکی پشت بلندگو اعلام می کنه که نماز دوم صبح رو این بار حضرت آقا شبیری زنجانی اقامه خواهند کرد. از قرار رسم بر اینه که نماز صبح حرم توسط چند نفر در زمانهـای متوالی اقامه بشه. اونی کـه بیشتر من رو متوجه خودش کرده حضور جنـاب زنجانی برای نماز جماعته. من کـه تا امروزایشون رو فقط توی تلویزیون و در حال اقامه نماز مغرب دیده بودم ازهیجان میرم و توی صف اول نماز می ایستم. نماز خونده میشه و احتمال میدم که اگه قرار باشه از کل نمازهایی که تا امروز خوندم یکی قبول بشـه اون همین نمازه. آخه کم کسی نیست حضرت آقا...  . همیشه دوست داشتم بدونم برخورد مردم با حضرات مراجع به چه نحوه! اینه که بعد از نماز دنبال ایشون راه میفتم. چند نفری از تو صف نمـاز دراومده و ایشـون رو همراهی می کنند. گـاهی هم کسی دست ایشون رو برای تبرک می بوسه. حـالا از شبستان نزدیک ضریح رسیدم . در چند قدمی ضریح آقا مشغول نمازهستند. از قرار یکی که احتمالا از مریدان ایشونه قبلا سجاده آقا رو در یک کنج نزدیک ضریح آماده کرده. یه سجاده سبز رنگ بسیار ساده و قدیمی. بعد از نماز(احتمالا مستحبی) نوبت به تلاوت قرآن آقا می رسه. یه قرآن کوچک که باز هم همون مرد به ایشون میده. در تمام این لحظات من درچند قدمی آقا ایستادم و نگاه می کنم. توی این دقایق فقط یکی دونفر برای تبرک خدمت آقا میرسند. حالا آقا بلند میشه ،  ازحرم بیرون میره ومن هم که همچنان به دنبال ایشون. تو این حین در فاصله دو سه متری آقــا حرکت می کنم. 
با خودم می گم اگه واقعا الان ملائک دارن آقا رو همراهی می کنن و بالهای خودشونو زیر پاهای ایشون تبرک ، یعنی من هم الان توی این جمع هستم؟! من هم دارم بر بال ملائک قدم می ذارم؟! در خروج از صحن یه طلبه جوان چند دقیقه ای همراه ایشون حرکت کرده ، سوالاتی می پرسه و بعد دور می شه. در این دقایق هیچ کس آقا رو به جا نمیاره ، همونطور که کسی من رو  نشناخت. چه شباهتی! تو خیابون دیگه آقا تنهای
تنهاست. نمی دونم بـه چی فکر می کنند ولی سر به زیر انداخته و آرام آرام حرکت... من نزدیک تر میشم.دست میدم و سلامی عرض می کنم.جواب سلام من رو می دهند و من از ایشون درخواست دعا می کنم و ...  . کل این صحبتها در کمتر از ده ثانیه اتفاق می افته . اما ده ثانیه باشکوه ، ده ثانیه پر اضطراب ، ده ثانیه پر از شرم و ده ثانیه پر از...  . من می ایستم و ایشون باز هم آرام آرام حرکت... تنهای تنها. نمی دونم شاید هم در جوار ملائک قدم بر می داشت. از خودم می پرسم راستی چرا هیچ کس این مرد رو نشناخت؟ چرا اگه یه فوتبالیست ، یه خواننده ، یه بازیگر و یا هرکس دیگه ای  غیر از ایشون بود الان خیابون پر از جمعیت می شد؟ مگه چند نفر از این آدمها روی زمین وجود داره؟ فکرنمی کنم تعدادشون از انگشتان دو دست بیشتر باشه.پس اون شعائرالله که تو قرآن اومده و بزرگ شمردنش نشانه تقوای انسانهاست چیه؟ یعنی این افراد جزء شعائر الله نیستند؟ چرا مردم  صدها فوتبالیست و بازیگر و خواننده رو می شناسند و اینا...؟ راستی چرا کسی عکس اینا رو تو کیفش نمیذاره؟ چرا خیلی ها حتی اسم این افراد رو هم نشنیدن؟
تنها جوابی که می گیرم چشمانی پر از اشکه...



               


¤ نویسنده:مری علائئ

دوشنبه 86/1/6 :: ساعت 9:9 عصر

http://www.persianblog.com/publish.asp

جاوا اکسریپ شهر کد 5000


¤ نویسنده:مری علائئ

پنج شنبه 85/12/24 :: ساعت 11:2 عصر

¤ نویسنده:مری علائئ

پنج شنبه 85/12/24 :: ساعت 11:2 عصر
توضیح ندارم

¤ نویسنده:مری علائئ

پنج شنبه 85/12/24 :: ساعت 11:2 عصر
http://http://pencilm.parsiblog.com/

¤ نویسنده:مری علائئ

پنج شنبه 85/12/24 :: ساعت 11:2 عصر
دانلود اهنگ

¤ نویسنده:مری علائئ

<      1   2   3   4      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:15360


بازدیدامروز:1


بازدیددیروز:3

 RSS 
 
درباره من
اهنگ وعکس وشعر

لوگوی وبلاگ
اهنگ وعکس وشعر

اشتراک در خبرنامه
 

پیوندهای روزانه

بایگانی شده ها
http://formt.parsiblog.com/
بهار 1386

اوقات شرعی

آهنگ وبلاگ

طراحی قالب: رفوزه